آبی تیره

یادداشتها و اندیشه های محمد رضا عابدی شاهرودی / کانون گفتگوی آبی تیره

آبی تیره

یادداشتها و اندیشه های محمد رضا عابدی شاهرودی / کانون گفتگوی آبی تیره

ادبیات شیطانی و کتاب شیطان

 آدمى در زندگىِ نفسانى، در نقطه دیدى زندگى مى‏کند که از آن زاویه به خود و به دنیا مى‏نگرد. به همین خاطر، مجموعه داورى‏ها، قضاوتها و پیش‏داورى‏هاىِ او عمدتاً راه خطا را مى‏پیمایند. زیرا به دلیل محصور ماندن در یک نقطه دید، از سایر زاویه دیدها غافل مى‏شود. مسئله مهم این است که در حیطه زندگى نفسانى، کسى نمى‏تواند از این نقطه دید ترا بگذرد و خود و دنیا را طورِ دیگرى، از نقطه دیدِ دیگرى و از زاویه دیگرى بنگرد. 

 

 اما بنا به یک تعریف (یعنى تعریفى که من اختیار مى‏کنم) ادبیات (به معناى خاص) و هنر (به معناى عام، اگر وجود داشته باشد) چنین کارى انجام مى‏دهند. ادبیات و هنر، این فرصت را به شما مى‏دهند که از یک زاویه دیگر، به خود و به دنیا نگاه کنید. بنابراین در اینجا، مسئله مهم یافتن نقاط دیدى است که تا به حال کسى از آن زاویه‏ها، به خود و به دنیا ننگریسته است. و حتى اینکه شما بتواند از چند زاویه دید، همزمانِ با هم به خود و به دنیا نگاه کنید. چه بسا اگر آن نقاط را بیابیم، تعریف ما از همه چیز تغییر کند. تجربه‏اى که انگار براى اولین بار به این دنیاى شگفت‏انگیز و در عینِ حال ساده، قدم گذاشته‏ایم و همه چیز را براى اولین بار مى‏بینیم، مى‏شنویم، لمس مى‏کنیم و... 

 

 اما برویم سراغِ ادبیات شیطانى که قرار است نقاطِ دیدِ جدیدى به ما بدهد. نقاطى که تا به حال تجربه نشده‏اند. اگر سرى به کتابهاى موجود (خصوصاً تألیف شده) بزنیم، خیلى از مسائل روشن مى‏شود. اینکه همه کتابهاى موجود درباره شیطان، از یک نقطه دیدِ ثابت و همیشگى به شیطان نگاه مى‏کنند.  

 این کتابها معمولاً انباشته از آیات و روایات و ادعیه دفع شیطان و از این قبیل امور هستند. یا کتابهایى که خاطرات یا خوابهاى عده‏اى را درباره شیطان نقل مى‏کنند و مدام هم اصرار دارند که همه وقایعى که نقل مى‏کنند، واقعى است. اینجاست که من در موردِ واقعى، واقعاً به تردید مى‏افتم. در هر حال، آن کتابها طورى هستند که اگر شما یکى از آنها را داشته باشید، گویى همه آن کتابها را خریده‏اید. این هیچ اِشکالى ندارد. مسئله این است که مى‏توان از زاویه دیگرى هم به این جریان نگاه کرد. زاویه‏اى که شاید همه تصوّر ما را به هم بریزد. 

 

 فرض کنید که شب شده است و شما به بستر رفته‏اید تا مهیاى خوابیدن (یا هر کارِ دیگرى) بشوید. طبیعتاً انتظار دارید که فردا، در همان جایى که به خواب رفته‏اید، بیدار شوید. اما اگر خوابیدید و در یک مکان متفاوت بیدار شدید، چه مى‏کنید؟ 

 

 یا فرض کنید که مى‏خواهید به بیرون از منزلتان بروید. در را که باز مى‏کنید، انتظار دارید با خیابان روبرو شوید، ولى اگر در را باز کردید و یک اقیانوسِ طوفانى جلوىِ شما بود، چه مى‏کنید؟ 

 

 کتاب شیطان در حیطه ادبیات شیطانى چنین تجربه‏اى بود. اینکه شما بتوانید از نقطه دیدِ تاریکى، به روشنایى نگاه کنید. از نقطه دید شیطان، به آدم و دنیایى که دارد بنگرید. یقیناً همه چیز تغییر خواهد کرد، همه چیز از میان خواهد رفت، همه چیز جورِ دیگرى خواهد شد. نمى‏توان گفت چه مى‏شود، فقط مى‏توان گفت که چیزِ دیگرى است. 

 

 پس همنوا با نغمه‏هاى شیطانى مى‏شویم که از اعماقِ تاریکى به ما مى‏رسند:

 و در آغاز هیچ نبود، همانطور که در انتها نیز چیزى نیست، و نابودى تنها چیزى است که همانند سایبان درختى تنومند، زمین را زیر سایه خود مى‏پوشاند، همه چیز گذشته است، همه چیز تمام شده است، و اینک بعد از گذر سالها مى‏توان دوباره به آن نگریست، آنچنان که گویى همینک روى داده است، همینک، همینک، همینک...

 

 پس به دوزخ خوش آمدید.

نظرات 1 + ارسال نظر
یک طرفدار یکشنبه 10 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 08:37 ق.ظ

من هم با گفته های شما موافقم, کتاب شیطان از منظر من خواننده بسیار نو و ویژه بود, با اینکه تقریبا 2 سال پیش آن را خواندم, امروز با خواندن این مقاله, آن حس تازگی دوباره در من زنده شد...

از شما تشکر می کنم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد