اگر همه چیز بر عکس شود، چه خواهد شد!؟ اگر جاى همه چیز با هم عوض شود، چه خواهد شد!؟ این در واقع، ایده اولیه و اصلىِ شکلگیرى آیههاى مسخ بود. دومین قسمت از سه گانه تاریکى بعد از کتاب شیطان، اما ماجراهاى آن به پیش از کتاب شیطان مىپردازد.
اگر همه خوبىها را یکجا جمع کنیم و همه را بر عکس کنیم، چه خواهد شد!؟ اگر به جاى خوبى گفتیم بدى و به جاى خیر گفتیم شر، چه خواهد شد!؟ یعنى در واقع، جاى خوبى و بدى را با هم عوض کنیم، جاى خیر را با شر، شب را با روز، روشنایى را با تاریکى و حتى آدم را با شیطان.
آیههاى مسخ (که از نامش هم بر مىآید) همه چیز را به گونه مسخ شده نشان مىدهد. مسخِ حقیقت. اگر حقیقت را مسخ کنیم و بخواهیم که باز هم حقیقت بماند، چه خواهد شد!؟ پس نکته اصلى این نیست که فقط حقیقت را مسخ کنیم، بلکه این است که در انتها، مجدداً آن را به عنوان حقیقت نشان بدهیم.
هنگامى که در حیطه هنر یا آرت سخن مىگوییم، توجه به این نکته ضرورى است که منظور و مقصود از هنر (یا آرت) هر چیزى است که بتواند فضا به وجود آورد. (البته این تعریفِ نگارنده مىباشد) و ثمره به دست آوردنِ فضایى است که بتوان در آن زندگى کرد، اینکه مىتوان به همه چیز از زاویه دیدهاى مختلف و متفاوت نگریست. مىتوان هر چیزى را به چند گونه نگریست و دید.
اما نکته بعدى ثمره چنین کارى است. اگر بتوانیم به چنین فضایى برسیم که بتواند حتى یک مرحله از پرسپکتیوِ ذهنى (که در زندگىِ نفسانى در حصارِ آن هستیم) بگذرد، مىتوان به عاملى رسید که به راستى (به نظر من) سراسرِ هنر (یا آرت) به خاطرِ آن بنا مىشود. و آن عامل چیزى نیست به جز شوک.
شوک براى بیدار شدن، شوک براى زنده شدن. شاید ما خوابیده باشیم و خودمان خبر نداریم که ماندن در یک زاویه دید براى همیشه، ما را به خواب مىبرد. حالا عاملى لازم است تا ما بیدار شویم. شاید ما مُرده باشیم و خودمان خبر نداریم که ماندن در یک زوایه دید براى همیشه، ما را مىمیراند. حالا عاملى لازم است تا ما زنده شویم.
شوک همان عاملى است که ما را بیدار و زنده مىکند. همان عاملى که باعث مىشود ما دوباره بتوانیم نفس بکِشیم، حتى اگر نفسِمان آغشته به شعلههاى آتش باشد.
آیههاى مسخ یک فضاى شیطانى به وجود مىآورد که مىتوان در آن زندگى کرد. مىتوان به هر کسى که خواست نزدیک شد. مهمتر اینکه مىتوان به همه چیز از چند زاویه نگریست. مىتوان جاى هر چیزى را عوض کرد. بنابراین به شما شوک وارد خواهد کرد وقتى که شیطان را ببینید که به جاى خودتان ایستاده است و خودتان را ببینید که به جاى شیطان ایستادهاید. تا زمانى که دیگر نتوانید میان شیطان و خودتان تمایزى قائل شوید. اینکه این بار شما دروغ بگویید و شیطان حقیقت را.
و مىدانید، هیچ چیزى از این هراسانگیزتر نیست. اینکه زمانى بیاید و شیطان از حقیقت بگوید.